شهید مهران شکاریان
شهید مهران شکاریان طبرستانی نام پدر : مهدی نام مادر: بتول پورقاسم تاریخ تولد :1347/06/26 تاریخ شهادت : 1366/05/22 محل شهادت : فاو گلزار:شهدای گله محله
نحوه شهادت
لحظه ای که بمب پلارمین افتاد روی سرش ، به اتفاق سه نفر دیگه پیکر بی سر مهران رو انتقال دادیم میدان دوشکا و با آمبولانس بردیمش پیش سردار هادی بصیر ، هنگامیکه هادی با پیکر بی سر مهران روبرو شد خیلی گریه کرد .
وصیت نامه شهید مهران شکاریان
من برخود واجب دانستم كه این جنگ یک آزمایشی است كه خدا بر بندگانش آورده، ندای لبیک یا حسین(ع) را لبیک گفتم و راهی جبهه حق علیه باطل شدم و آن قدر به جبهه خواهم رفت تا شربت شهادت بنوشم و من نمی خواهم در بستر یا در رختخواب ذلت بمیرم...
كسی كه برای خدا در میدان می رود، ترسی در دل ندارد و از شهید شدن در راه خدا هیچ هراسی ندارد. ای برادران! نكند در رختخواب ذلت بمیرید كه حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. ای برادر! نكند در غفلت بمیرید كه علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید كه علی اكبر(ع) در راه حسین(ع) با هدف شهید شد...
خدایا! من با امام خمینی میثاق بسته ام و به او وفا دارم زیرا كه او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندین بار مرا بكشند و زنده ام كنند، دست از او نخواهم كشید...
آن زنانی كه حجاب خود را حفظ نمی كنند و با آرایش زیاد بیرون از خانه می آیند به خدا قسم این ها گناه دارد، نكنید این كارهای زشت را. چون آخر پشیمان می شوید و این پشیمانی سودی ندارد و چنان كه هنوز نمی دانند انقلابی آمد...
سلام من به خواهران مهربانم، حجاب خود را حفظ کنید در هر کجا هستید و راه مرا ادامه دهید.
برادران خوبم!... عاجزانه از شما می خواهم که اسلام را یاری کنید و حرفهای روحانیون و بزرگان را گوش کنید. صبر و مقاومت داشته باشید و از شهادت من هیچ وقت ناراحت نباشید.
ملت همیشه بیدار و مؤمن! در نماز جمعه و جماعت شرکت کنید.
برادران حزب الله ! مواظب اخلاق خودشان باشند که خدای نکرده اخلاق شما باعث شود که مردم از شما دوری بجویند.
پدر و مادر جان! مرا ببخشید و حلال کنید که نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم.
آن زنانی که حجاب خود را حفظ نمی کنند و با آرایش زیاد در بیرون از خانه می آیند بدانند که این کار گناه بسیار دارد.
مادر شهید شکاریان:
وقتی که پسرم شهید شد من گریه می کردم و میگفتم پسر فدای سر بی تن تو بشوم...
خواب دیدم که می گوید مادر تو چرا گفتی فدای سربی تن تو بشم.....
مادر وقتی تو مرا گذاشتی داخل قبر ، حضرت ابا عبدالله حسین علیه السلام سر مرا دست زد...دیگر پیش مردم نگو من سر نداشتم....
سربازی که سردار شد
شهید مهران شکاریان یک بسیجی دائم به جبهه بود و وزمان سربازی معاون گردان عاشورا بود.در واقع در وصف شهید شکاریان بایستی گفت : سربازی که سردار شد.
قبل از فوت مادرش به اتفاق خانم رفتم ملاقات مادرش . که زن داداش مهران گفته بود حاج خانم رفت توی کما و حرفی نمی زنه ، خیلی تلاش کردم تا حاج خانم حرفی بزنه ، در همین اثنا ، به فکرم رسید که به ایشون بگم قصد رفتن به محل شهادت مهران رو دارم . چون فردا میخواستم برم راهیان . وقتیکه گفتم دیدم حاج خانم یک مطلبی گفتن که ما اصلا متوجه حرفش نشدیم . ولی حرف زده بود . دقیقا فردا شب مهران اومد تو خوابم و مرا بغل کرد و خیلی خوشحال بود . (بلافاصله جبران کرد)
همرزم شهید:علی محسن پور